شیرین زبون من
سلام نفسم
عزیز دلم هر چی بزرگ تر میشی شیرین زبونیها و همینطور شیطنتهات بیشتر میشه
چند وقت پیش که خونه مامان جون بودیم شما مشغول بازی بودی
که یه دفعه اومدی کنارم و برای اولین بار بهم
گفتی : من خیلی دوست دارم
الهههههی که فدات شم با شنیدن این جمله انگار که همه دنیا رو بهم دان
خیلی خیلی ذوق زده شدم
وقتی منو صدا میزنی ....
:مامان
:بله
:نگو بله بگو جان
:
و دوباره میگی:مامان
:جان
قبلا وقتی نماز میخوندم گریه میکردی و میگفتی نماز نخون
ولی الان دیگه گریه نمیکنی فقط سریع میای و مهر منو برمیداری
و خودت نماز میخونی ..
ولی ازون جایی که من زرگتر از این حرفهام همیشه یه مهر دیگه تو دستم قایم میکنم
وقتی تلفن زنگ میزنه شما زود میدوی و گوشی برمیداری میگی:الو سلام
وقتی بهت میگم امیرعلی فلان کار رو نکنی فورا میگی:چشم
فدای اون چشم گفتنت بشم عزیزم
واسه اینکه شب زود بخوابی (البته زود منظورم 12 شبه )مجبور شدم
خواب بعدازظهرت رو حذف کنم الان 12 شب می خوابی
تا 11 ظهر چون اگه ظهر حتی 1 ساعت هم بخوابی شب تا
ساعت 2 و حتی 3 بیداری
زمستان امسال غیر از اوایل بهمن که هوا خیلی سرد شده بود و
یه برف کمی هم اومد و بقیه روزها هوا خوب بود و
از برف و بارون هم خبری نبود
الان هم که هوا بهاریه
این روزها مشغول خونه تکونی و خرید و شیرنی پزی عید هستم
عزیزم برو ادامه مطلب عکسها رو ببین
چند وقت پیش مراسم عروسی پسر دختر عمو عزیزم بود و
شما یه دوست پیدا کرده بودی با هم بازی میکردین
قربون پسر نماز خونم بشم الههههههههههی
از بین اسباب بازیهات این خونه سازیت رو خیلی دوست داری
اینم خودت به تنهایی درست کردی
اندر شیطنت های پسملی
اینم یه روز تو بهمن ماه که برف کمی بارید