اتفاقات اخیر+دومین کوتاهی مو
سلام عزیز دلم
در تاریخ جمعه 19 اردیبهشت عروسی مژگان جون(خواهرزاده من) بود که شما خیلی خیلی آقا بودی
و اصلا گریه نکردی آخه قبلا هر عروسی که میرفتیم به محض اینکه آهنگ و رقص شروع میشد
شما گریه میردی ولی خدا رو شکر ایندفه اصلا اذیت نکردی و حسابی بهمون خوش گذشت
قربونت بشم که آقا شدی مامانی
جمعه 26 اردیبهشت با عمو مهدی (پسرداییم)و خانومش خاله سمیه و
عمو احسان(دوست بابایی) و خانومش خاله ریحاله و نی نی شون که چند ماهه است
رفتیم بیرون شهر .اونجا شما یه دوست پیدا کردی (البته دختر بود ) و باهاش بازی میکردی.
یه کار جالبی که میکردی این بود که چون زمین اونجا شیب بود میرفتی بالا و
با سرعت از سراشیبی میدویدی پایین و حسابی ذوق میکردی ولی
من همش نگران بودم که یه موقع نیوفتی قندعسلم
و اما در تاریخ 28 اردیبهشت برای دومین بار پدرجون زحمت کشیدن موهاتو کوتاه کردن
البته بابایی دوست داشت که موهای شما بلند باشه
اما من وقتی میدیدم که دائم موهات میاد تو چشمت و اذیتی
بابایی رو راضی کردم تا ببریمت آرایشگاه
اما شما یه روز که بابایی سر کار بود گفتی :میخوام پدرجون موهامو کوتاه کنه
وقتی که بابایی اومد خونه بهش گفتی : آقاهه(آقای آرایشگر) خوب نیس پدرجون خوبه
عکسها در ادامه مطلب
عزیزدلم ببخشید که کیفیت عکسها خوب نیس آخه با گوشی گرفتم
عروسی مزگان جون
از نور لیزر روی زمین خوشت اومده بود(البته تو عکس نمیدونم چرا اینطوری افتاده)
خونه عمو مهدی در حال پیتزا خوردن(قربونت بشم که پیتزا دوست داری)
بیرون شهر
قربون ژست گرفتن بشم
اینم ناهار خوشمزه که اقایون زحمت کشیدن درست کردن
اینم از اصلاح شما توسط پدرجون(پدر بابایی)
حالا پسر شدی
قربونت بشم عزیزدلم انشاالله اصلاح دامادیت قندعسلم