پسمل شيطون بلا
چند روز پيش بابايي كه از سر كار اومد لباسهاشو از دسته صندلي آويز كرد من كه تو آشپزخونه بودم وقتي اومدم ديدم قندعسل كمربند بابايي رو از شلوارش در آورده و داره دوره خودش ميپيچه خيلي برام جالب بود فورا بابايي رو صدا زدم و كلي با هم خنديديم به اين پسمل شيطون بلا ...
نویسنده :
مامان امیر علی
1:31